ایلان پاپه

ترجمه محسن کرباسفروشان
 

ایلان پاپه   مورخ اسرائیلی در کتاب « ایده اسرائیل»  از جلسات مشترک هاگانا  و مقامات عالیرتبه نازی همچون آدولف آیشمن می گویدو اینکه در بیشتر جلسات، رؤسای «اس‌اس» هم شرکت داشتند.  هاگانا خواستار اخراج یهودیان آلمانی به فلسطین بود، با این توجیه که هم آلمان از وجود یهودیان پاک می‌شود و هم تشکیل کشور یهود در فلسطین، حکم پایگاهی ضد بریتانیایی را می‌یابد. انتشارات اطلاعات ترجمه این کتاب را در دسترس عموم قرار داده است.

سخن به افشای همکاری صهیونیست‌ها با نازی‌ها رسید و  اصرا آنها در اخراج یهودیان از آلمان. اینک ادامه سخن: 
لعن بازماندگان هولوکاست ‏ 
تا سالهای ۱۹۹۰، مطالعات پیرامون هولوکاست در اسرائیل، یک رشته تحصیلی گسترده بود. تقریباً همه دانشگاه‌ها و کالج‌ها یک بخش یا مرکز اختصاصی برای تحقیقات گسترده پیرامون هولوکاست داشتند. معذلک حوزه تحقیق آنها عمدتاً بر نازی‌ها و شورش‌ علیه آنها متمرکز بود. در فیلم مستند «ییزکور: بردگان خاطره» که در اسرائیل ساخته شد، لیبوویتس به پرسش فیلمساز چنین پاسخ می‌دهد: «چرا باید هولوکاست برای ما جالب باشد؟ ما که قربانی این رویداد هستیم. این آلمانی‌ها هستند که باید پیرامون آنچه انجام داده‌اند، نگران باشند!»
در تحقیقات سالهای ۱۹۹۰، در جریان توسعه گستره تحقیقات، برای نخستین ‌بار کشور یهود و نخبگان سیاسی‌اش پهلو به پهلوی کسانی قرار گرفتند که جهنم هولوکاست را خود تجربه کرده بودند و شهروندی اسرائیل را برگزیده بودند (یا مجبور به این کار شده بودند). این بازماندگان هولوکاست با نویهودیان (صبراها) تناسب نداشتند. مغایرت آنها در فیلم‌های مستند سالهای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ مشهود بود. این نمونه‌ها را خانم نوریت گِرتس کشف کرد. او نشان داد که بازماندگان هولوکاست در این فیلم‌ها، لجوج، کله‌شق و یهودیانی بیگانه نمایش داده می‌شوند که تمایلی به جذب در جامعه جدید ندارند. گرتس این کار را «خاموشی خاطره» نامید و نوشت: «خاطره آنان اکنون فوران یافته و روایت صهیونیستی را مختل ساخته است، روایتی که از نابودی گذشته آوارگی یهود در دنیا آغاز و به شکل‌گیری حال و آینده اسرائیلی هدایت می‌کند. این روایت مردمی است که در جامعه اسرائیل بیگانه باقی ماندند، آنها که هویت‌هایشان را آن‌گونه که صهیونیسم انتظار داشت، تعویض نکردند. آن فیلم‌ها کوشیدند این مردم را در نظام اشتراکی اسرائیلی جذب کنند.» هیچ‌چیز نتوانست این تصویر منفی را دلپذیر سازد. 
همان‌گونه که تام زِگِو نوشت، کشور جوان اسرائیل، شرمزدة هولوکاست بود. اسرائیل بر اساس راهکار خلق یهودی جدید بنیان گذاشته شده بود. بر پایه آن تدبیر، یهودی جدید آدمی بود استوار، مفتخر و مغرور به اینکه عبری حرف می‌زند، در مزارع به سختی کار می‌کند و متکی به خود و با اعتماد به نفس است. گفته می‌شد قربانیان هولوکاست همچون گوسفند به سلاخ‌خانه‌ها رفته‌اند. آنها از این جهت همچون گوسفند بوده‌اند که یهودیان قدیمی بودند، چراکه همگی‌شان تبعیدیانی بوده‌اند که به ییدیش (زبان مختلط آلمانی ـ عبری) سخن می‌گفتند، شهرنشین بودند و بازرگان و بازاری.
به نظر می‌رسد اسرائیل با یهودیان مردة هولوکاست بهتر کنار می‌آید تا با شاهدان و بازماندگان هولوکاست! همان‌گونه که حنّا یابلونکای مورخ نوشته است: «احساس مشترک صهیونیستی به ‌طور عام، این بوده که آنها زنده مانده‌اند و به این دلیلِ روشن، مقصرند که زنده‌اند. آنها بدین جهت نیز مقصرند که گذشته‌ای را نمایندگی می‌کنند که اسرائیل در آرزوی فراموشی آن است.» ‎‏ادیت زِرتال نیز در کتاب «از فاجعه تا قدرت: شاهدان و باقی‌مانده‌های هولوکاست و سر برآوردن اسرائیل»، بر رفتار مغرورانه و تحقیرآمیز نویهودیان (صبراها) نسبت به بازماندگان هولوکاست و بر مشکل آنان، متمرکز شده است. او می‌نویسد: «این رفتار زخمهای عمیقی بر روح کسانی به جای گذاشته است که شاهد هولوکاست بوده‌اند و اکنون به فلسطین رسیده‌اند.»
اما شاهدان هولوکاست به‌سادگی هم تحقیر نمی‌شدند؛ هر وقت لازم بود، از میانشان برای جنگیدن به خاطر اهداف صهیونیستی در فلسطین، سربازگیری می‌شد. این کار از همان روز رهایی‌شان از اتاق‌های مرگ اردوگاه‌های نازی شروع شد. اینکه ما اکنون چنین زیاد از گذشتة آنان می‌دانیم، مرهون کتاب ژوزف گرودزینسکی هستیم که پدرش شاهد هولوکاست و عضو اتحادیه بود. این اتحادیه، سازمانی بود که حتی پس از هولوکاست هم به فعالیتش ادامه داد تا ثابت کند در مقابل صهیونیسم، گزینه سوسیالیستی بین‌المللی وجود دارد. گرودزینسکی نشان می‌دهد چگونه یهودیانی همچون پدر او که جنگ را تجربه کرده و شاهد بوده‌اند، پس از جنگ در اردوگاه‌های آوارگان و پناهجویان، نگهداری می‌شدند. این اردوگاه‌ها سهم مهمی در جنگ سیاسی صهیونیستی در سرنوشت فلسطینِ پساقیمومتی داشتند. 

دمکراسی وارونه
در آن روزها، استدلال متقابل فلسطینیان علیه ایده کشور یهود بر این عقیده استوار بود که اعراب فلسطینی اکثریت مطلق دوسوم جمعیت را تشکیل می‌دهند و به همین جهت از حق دمکراتیک برای تعیین نوع کشور خود در پایان دوره قیمومت بریتانیا بر فلسطین برخوردارند. تبلیغات صهیونیستی فقط در عبارات مبهم بر روی اتحاد یهودیان سراسر دنیا و سرنوشت جامعه یهودی در فلسطین کار می‌کرد. بدین طریق، سران صهیونیسم در تلاش بودند نسبت واقعی جمعیت را در فلسطین بی‌اهمیت جلوه دهند و به طرح جمعیت کلی یهودیان در سراسر دنیا، صرف‌نظر از اینکه چه تعدادی از آنها بالفعل در فلسطین حضور دارد، در قیاس با فلسطینیان ساکن در فلسطین، اکثریتی بالقوه برای یهودیان را به نمایش بگذارند!
این رویکرد بسیار علمی به نظر می‌رسید؛ برای مثال، کمیته تحقیق آمریکایی ـ انگلیسی که در ۱۹۴۶ به منظور تهیه پیشنهادی برای حل مناقشه فلسطین مأمور شده بود، چنین می‌پنداشت. واضح بود که می‌بایست اتحاد هرچه مشخص‌تری میان سرنوشت یهودیان اروپا و تقدیر یهودیان فلسطین برقرار شود. برای اثبات این دیدگاه، یهودیان موجود در اردوگاه‌های آوارگان در اروپا باید یکباره آرزومند مهاجرت به فلسطین می‌شدند. یکی از اعضای کمیته آمریکایی ـ انگلیسی به نام ریچارد کراسمن که تحت‌تأثیر این استدلال قرار نگرفته بود، وقتی از یکی از این اردوگاه‌ها در اروپا دیدن کرد و به او گفته شد که بیشتر یهودیان اینجا خواستار مهاجرت به فلسطین هستند، این حرف را باور کرد و تغییر عقیده داد. او اگر با فرماندهان آمریکایی و انگلیسی اردوگاه‌ها صحبت می‌کرد، یقیناً از آنها می‌شنید که اکثریت یهودیان خواهان مهاجرت به بریتانیا و آمریکا هستند. 
گرودزینسکی دریافت که کمیته آمریکایی ـ انگلیسی و جانشین آن، یعنی کمیته مخصوص سازمان ملل در امور فلسطین (‏UNSCOP‏) فقط یک صدا را در اردوگاه‌ آوارگان یهودی در اروپا می‌شنیدند. او در کتاب «ماده انسانی خوب»، از استیلای ترور صهیونیستی علیه هر کسی که در تلاش برای کمک به یهودیان اردوگاه‌های آوارگان برای مهاجرت آنان به هر جای دنیا به جز فلسطین باشد، پرده برمی‌دارد و آن را  شرح می‌دهد. در آن اردوگاه‌ها دفاتر استخدامی سربازگیری برای هاگانا (سازمان نظامی یهودیان) تا زمان تأسیس اسرائیل، وجود داشت. نیروهایی که به این طریق به عضویت هاگانا درمی‌آمدند، به عنوان سرباز این سازمان سوگند یاد می‌کردند؛ برای این افراد تغییر عقیده به‌منزله فرار از خدمت محسوب می‌شد. گرودزینسکی می‌نویسد: «صهیونی کردن آن دسته از بازماندگان هولوکاست که برای مشارکت در عملیات نظامی مناسب تشخیص داده می‌شدند، و نیز جلوگیری از تأسیس دفاتر دیگر سازمان‌ها، به جز هاگانا در این اردوگاه‌ها، از جمله رفتارهای ناخوشایند بود.»

کشتی مهاجرت 
رهبری صهیونیسم باقی‌مانده‌های هولوکاست را پس از ترک این اردوگاه‌ها و در راهِ رفتن به فلسطین نیز مورد بهره‌برداری قرار می‌داد. این امر در تحقیقات تازه از ماجرای «کشتی مهاجرت»  آشکار شد. این کشتی با چهارهزار نفر از شاهدان و بازماندگان هولوکاست، از اروپا راهی فلسطین شد؛ اما تشکیلات قیمومتی بریتانیا بر فلسطین، مانع از خروجشان شد و آنان ‌ناچار به آلمان برگشتند. یازدهم ژوئیه ۱۹۴۷، «کشتی مهاجرت» ساحل فرانسه را به مقصد فلسطین ترک کرد. هیچ‌یک از آنان، پروانه ورود به فلسطینِ تحت قیمومتِ بریتانیا نداشتند. نیروی دریایی بریتانیا کشتی را ردیابی می‌کرد و سرانجام مانع پهلوگرفتن آن در سواحل فلسطین شد. این ماجرا همان اتفاق مطلوب «آژانس یهود» بود. آژانس یهود به دنبال بهره‌برداری از آن برای جلب نظر جهانیان به جلوگیری از مهاجرت یهودیان از راه دریا به فلسطین از جانب نیروی دریایی بریتانیا بود. آویوا ‌هالامیش (از مورخان برجسته اسرائیلی) در تحقیقاتش نشان داده است که از پیش به سرنشینان کشتی گفته شده بود آماده جلوگیری نیروی دریایی بریتانیا باشند. به آنها حتی تعلیمات لازم در مواجهه با قوای بریتانیایی، به هنگام ورودشان به عرشه کشتی نیز داده شده بود.
مسافران کشتی با سه کشتی کوچکتر، به فرانسه برگردانده شدند؛ اما یهودیان از پیاده شدن سر باز زدند. دولت بریتانیا تصمیم گرفت آنان را به زور تخلیه نکند، آنها را به ساحل شمال آلمان برد، جایی که بیشترشان از اردوگاه‌های آنجا آمده بودند. بازگرداندن آنان به آلمان در ۱۹۴۷، رویداد تکان‌دهنده‌ای بود و آژانس یهود توانست بهترین بهره‌برداری‌ها را از آن بکند. این حادثه بخشی از چیزی شد که نوویک و بعداً فینکلشتین در آمریکا آن را «صنعت هولوکاست» نامیدند. لئون اوریس (نویسنده مشهور آمریکایی) رمانی در این باره نوشت که در ۱۹۵۸ چاپ شد. 
اوریس خبرنگار جنگی روزنامه‌های متعدد آمریکایی در جنگ ۱۹۵۶ اسرائیل ـ فرانسه ـ بریتانیا علیه مصر بود. او طی آن جنگ، همراه نیروهای اسرائیلی بود. در همان سالها بود که او ماجرای کشتی مهاجرت را دستمایة قصه‌ای قرار داد که روایت صهیونیستی را از آن ماجرا انعکاس می‌داد که در فیلم‌ هالیوودیِ ساخته اتّو پری مینجر در ۱۹۶۰، به طرزی ماندگار خلق شد. این رمان و فیلم، روایتی نیرومند از داستانی قهرمانی بود که توانست به عنوان منبعی معتبر برای رسانه‌ها و افکار عمومی آمریکا درآید. 
قرائت پساصهیونیستی از این رویداد، کاملاً مخالف چیزی بود که مورخان برجسته روایت می‌کردند. در روایت دیگری که در سالهای ۱۹۹۰ پدید آمد، کشتی مهاجرت قصه‌ای تحریف‌شده دارد و مهاجران گروگان‌های منازعه‌ای معرفی می‌شوند که برای به‌رسمیت شناختن بین‌المللی کشور آینده یهود، در جریان بوده است.
 به دنیا گفته شده بود شاهدان و بازماندگان بدبخت هولوکاست فقط اجازه رفتن به فلسطین را می‌خواستند. آنها می‌گفتند اگر این اجازه را نداشته باشیم، به اردوگاه‌های یهودی در آلمان برنمی‌گردیم. این پیامی بود که مستقیماً به کمیته مخصوص سازمان ملل در امور فلسطین منتقل شد؛ کمیته‌ای که در ۱۹۴۷ از فلسطین بازدید کرد تا راه‌حلی برای اداره فلسطین بعد از خروج بریتانیا بیابد. 
موضوع «کشتی مهاجرت» وسیله‌ای شد تا به کمیته مخصوص سازمان ملل در امور فلسطین ثابت شود که فقط یهودی‌سازی فلسطین راه‌حل درست و اصولی است. اگر آنها به فلسطین نیایند، مجبور خواهند شد به میادین مرگ در آلمان بروند. این موضوع تا حدودی موفق شد. 
گرچه کشتی مهاجرت اجازه نیافت محموله انسانی خود را در فلسطین تخلیه کند و واقعاً برگشت داده شد، اما افکار عمومی و به‌ویژه کمیته مخصوص سازمان ملل در امور فلسطین، متقاعد شدند که سرنوشت یهودیان اروپا با آینده پروژه صهیونیستی در فلسطین گره خورده است. درنتیجه و از آنجا که تصمیم راهبردی آمریکا و شوروی بر حمایت از این پروژه استوار شده بود، سازمان ملل تأسیس اسرائیل را در سرزمین فلسطین پیشنهاد داد. از آن زمان دیگر به‌سختی می‌شد در رهبری صهیونیسم کسی را یافت که علاقه‌ای به سرنوشت پناهجویان کشتی مهاجرت داشته باشد. آنها به آلمان برگردانده شدند تا با شرایط سخت آنجا مواجه شوند! 

شاهدان خاموش
پس از آنکه منتقدان پساصهیونیستی نظرات شاهدان و بازماندگان هولوکاست را بازشناسی کردند، تنی چند از آن شاهدان روایت اسرائیل درباره خود و سرنوشت‌شان را زیر سؤال بردند. سکوت آنان از ترس نبود، بلکه واکنشی عمیق‌تر به وحشت از واقعه‌ای بود که شاهدش بودند. هانا آرنت خاموشی آنان را یک مکانیسم دفاعی علیه وحشتی دانسته است که: «بر واقعیت مسلط شده و همه مرزهای شناخته‌شدة بشری را درهم شکسته است.» ‎‏ لِوی بر ارتباط میان بقا و به دست آوردن موقعیت نسبتاً ایمن در اردوگاه‌های مرگ اشاره و تکیه داشته است. به گفته او، این جمع‌بندی بدین معناست که: «ما شاهدان و بازماندگان هولوکاست، گواهان راستگوی آن واقعه نبوده‌ایم!» ‎‏ 
اما در کنار تجربیات دلخراش آنان، بازماندگان هولوکاست نتوانستند مانع تحریف در حافظة رسمی شوند. در خاطره رسمی اسرائیلی، این یهودیان چه می‌خواستند یا نمی‌خواستند، از همان دوره هولوکاست، صهیونیست بودند و از میان شاهدان هولوکاست، آنها که نقشی جدی و عملی در مقاومت نداشتند، صهیونیست‌های درجه دو به شمار می‌آمدند. بدتر از این، به استثنای آنها که به رهبری انجمن‌ها و جوامع یهودی در اردوگاه‌ها تعلق داشتند، دیگر یهودیان بازماندة هولوکاست در مظان اتهام قرار داشتند. بعضی‌ها به جرم قرار گرفتن در موضع سردسته مافیای یهودی در اردوگاه، یا به‌ خاطر همکاری تحت فشار با نازی‌ها و به انگیزه زنده ماندن به هر طریق ممکن، محاکمه شدند. 
این شکنجة دیوانه‌وار بازماندگان هولوکاست، نتیجه آرزویی بود که می‌خواست خود هولوکاست را به محاکمه بکشد. این آرزو گرچه به میزانی اندک برآورده شد، اما در یک مورد مهم، با موفقیت قرین شد. سال ۱۹۶۰ اسرائیلی‌ها موفق شدند آدولف آیشمن، نازی دانه‌درشت را که طراح اصلی اردوگاه‌های مرگ نازی بود، دستگیر کنند و علناً محاکمه کنند. محاکمه آیشمن بیشتر وجهی تربیتی داشت تا حرکتی به قصد برقراری عدالت. از آنجا که بیشتر طراحان هولوکاست یا مرده بودند و یا فراری و یا سالها قبل در دادگاه نورنبرگ محاکمه شده بودند، در غیاب سایر دانه‌درشت‌های نازی، فقط یهودیانی باقی مانده بودند که به همدستی با نازی‌ها متهم بودند. مورد اِلزا ترانک نمونه‌ای از این سنخ بود. 
این زن بازماندة هولوکاست بود که برای مدتی سرپرست بخشی از اردوگاه آشوتیس و همدست نازی‌ها بود. او در این سمت، سهم زیادی در بدبختی زندانیان همکیش خود داشت. او را نازی‌ها برای استقرار نظم در یکی از ساختمان‌های اردوگاه مرگ، منصوب کرده بودند. سالها بعد در اسرائیل یکی از بازماندگان هولوکاست او را شناسایی کرد، به دادگاهش بردند و به اتهام شلاق‌زدن به زندانیان محاکمه‌ کردند. در دادگاه محرز شد که او زندانیان را می‌زده و مجرم شناخته شد.
صهیونیزه کردن مبارزات، مبارزات قهرمانانة آنهایی را که فقط زنده و باقی ماندند، از قلم انداخته یا حذف کرده است. دادگاه آیشمن مهمترین مرحله برای انتقال این پیام بود. تأثیر این دادگاه بر نهادینه کردن خاطره هولوکاست، وقتی از چشم‌انداز پساصهیونیستی به آن نگریسته شود، زاویه جدیدی را به آن افزود که هانا آرنت هم از آن بی‌خبر بود. 
او دادگاه آیشمن را به تأثیری که تحریف و ابزارسازی از خاطره هولوکاست بر طرز رفتار با فلسطینیان داخل جامعه یهودی اسرائیلی دارد، پیوند می‌زند. مهمترین موضوع در این خصوص، نازی کردن مبارزات فلسطینیان است؛ چراکه آنان نیز قربانیان این تحریف هستند. ‏
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی